- باریک نای
رجوع به باریک نا شود
معنی باریک نای - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه فکر ظریف دارد، باذکاوت، بصیر، بافراست، (دمزن)، دارای قوه مدرکۀ نافذ و دقیق، (ناظم الاطباء)
باریک نای، سر یا نوک چیزی، قسمت باریک هر چیز، باریک نای چیزی، قسمت باریک آن، الاسله، باریک نای ساعد یا ارش، (از مهذب الاسماء)، باریک نای پا، نازند، باریکنای دست، قصبه
رای تاریک، بدفکر، بداندیشه، بدگمان
پارچه یا فرشی که تارهای ظریف دارد، فش، فشوش، گلیم درشت باریک تار، (منتهی الارب)
آنکه ران باریک دارد: قعواء، زنی باریک ران، (منتهی الارب)
آنکه ساق باریک دارد، دارای ساق باریک، احمش، (تاج المصادر بیهقی)، حمش، (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) : صیادی سگی معلم داشت ازین پهن بری، باریک ساقی، (سندبادنامه ص 200)، لاغری:
آن چنان کز حجاب تاریکی
کس نبیند دراز و باریکی،
نظامی،
ای ز باریکی میانت همچو مویی در کمر
غنچه از رشک دهانت میخورد خون جگر،
(نصاب الصبیان)،
ز باریکی و سستی هر دو پایم
تو گویی پای من پای تنندوست،
آغاجی
آن چنان کز حجاب تاریکی
کس نبیند دراز و باریکی،
نظامی،
ای ز باریکی میانت همچو مویی در کمر
غنچه از رشک دهانت میخورد خون جگر،
(نصاب الصبیان)،
ز باریکی و سستی هر دو پایم
تو گویی پای من پای تنندوست،
آغاجی
آنکه در کار خود دقت دارد. ماهر. چربدست. استاد. کسی که کارهای ظریف و دقیق کند. صنع درزی یا باریک کار. صنعالیدین (ص یا ص ی د یا صنیعالیدین، مرد چربدست باریک کار ماهر در پیشۀ خود. صناع الیدین، ماهر باریک کار چربدست، در پیشه و کار خود. صنیعالیدین، چربدست و ماهر در پیشۀ خود. (منتهی الارب)
یک نوع نانی است که با آرد برنج و دراز وبشکل تقریباً بیضی درست می کنند، (یادداشت مؤلف)
بگویی نگویی گفته ناگفته تردید در اظهارسخن
